پزشکان دورافتاده
آبیاری: نقطه مقابل پدیده ای ایستاده اند به نام «نجومی بگیران»؛ بهترین سالهای عمرشان رفته، جوانی شان را گذاشته اند؛ از خوش ترین روزها و کنار خانواده بودن گذشته اند تا سلامتی به ارمغان آورند و معجزه خدا باشند روی زمین؛ حالا اما خسته اند و سوال شان این است که چگونه سالهای رفته عمر را جبران کنند؟
به گزارش آبیاری به نقل از ایسنا، این حکایت پزشکان متخصصی است که دوره طرح خودرا میگذرانند؛ آنها که سالهای سال فقط درس خواندند؛ ۱۲ سال مدرسه، گذشتن از سد سخت کنکور، هفت سال پزشکی عمومی، دو سال طرح یا رفتن به سربازی، ۴ سال خواندن تخصص و حالا هم در آستانه ۴۰ سالگی، گذراندن دو سال طرح الزامی در مناطق محروم.
بودن در کنار مردم مناطق محروم و خدمت به آنها افتخارشان است و هرچند برای خدمت متعهد شده اند، اما گلایه دارند از بی امکاناتی و بی پولی؛ کشیک های طاقت فرسا، شب بیداری های ممتد و «آن کال» بودن دائم، ۲۳ روز در ماه دور از خانواده در دورترین نقاط کشور، بدون جای خواب یا خوراک مناسب و البته گاهی هم جبر زندگی به همراه کردن همسر و فرزندان شان با خود، بدون امکانات آموزشی و انگیزشی و البته گلایه مند از نبود امکانات و تجهیزاتی که بتوانند با آن جان مردمان مناطق محروم را نجات دهند و مرهمی بر دردهایشان باشند...
عکس دریافتی از محل زندگی پزشک متخصص طرحی
رفت وآمد در «جاده های مرگ » و هراس از مُردن، معلول شدن یا مصدومیت؛ یکی دیگر از دغدغه های پزشکان متخصص طرحی است؛ پزشکانی که با حقوق هشت تا ۱۰ میلیونی باید در جاده هایی که به جاده های مرگ مشهورند، جان شان را کف دست گرفته و گاهی با همسر و فرزند برای دیدار خانواده هایشان در فرصت یک هفته ای رهسپار شوند.
دوری از خانواده و رفتن به نقاطی که شاید اسمش را هم نشنیده باشیم، بدون امکانات رفاهی و آموزشی و شرایط کار سخت و کشیک های ۲۴ ساعته از یک سو و درآمد کم با وجود کار زیاد نیز از طرف دیگر، خسته شان کرده است؛ معتقدند که هزار جور مالیات، کسورات بیمه ای، تعدیل کارانه ها و... آینده شان را مبهم کرده است و تشکیل خانواده و خرید یک خانه یا ماشین را پس از سال ها تحصیل و کار و تلاش برایشان به آرزویی دور و دراز بدل کرده است.
هرچند قرار بود اجرای طرح ماندگاری پزشکان که در قالب طرح تحول سلامت از سال ۱۳۹۳ آغاز شد، با افزایش جذابیت های مالی، مشوقی باشد برای حضور و ماندن پزشکان متخصص در مناطق محروم، اما بعداز چند سال به سبب عدم تامین منابع کافی، این طرح متوقف گردید و حالا نه فقط مشوق های مالی برای پزشکان متخصصی که در مناطق محروم طرح شان را می گذرانند، وجود ندارد، بلکه معتقدند که کارکرد خودشان هم با انواع مالیات ها و کسورات کم می شود.
پزشکان متخصص طرحی با همه مشکلات شان، غم و رنج مردمان مناطق محروم را هم در سینه دارند؛ چرا باید این مردم همیشه محروم بمانند؟ مردمانی که دست هایشان خالی است، اما بیشتر از مسئولان هوای پزشک منطقه را دارند؛ حتی شده با یک سطل ماست یا شیر پس از ویزیت یا هر آنچه که از دست شان برآید.
سالهاست که از شرایط نامطلوب زندگی پزشکان متخصص طرحی در مناطق محروم و چرایی عدم ماندگاری آنها در این مناطق صحبت میشود؛ موضوعی که کلید واژه های نبود امکانات «رفاهی«، «آموزشی» و «انگیزشی» سرفصل مشترک آن در تمام این سال ها بوده است؛ با این وجود گاهی می شنویم برخی با برخی اظهارنظرهایی بدون هیچ نوع دقت آماری، کل جامعه پزشکی را به درآمدهای نجومی و زندگی های لاکچری و زیرمیزی بگیری و... متهم می کنند؛ فارغ از آنکه تخلف در هر صنفی ممکنست وجود داشته باشد و قاعدتا نباید همه را به یک چشم دید و چنین اظهارنظرهایی عرصه را برای عده ای که از جان و دل مایه میگذارند، تنگ می کند.
به من نگویید برو؛ می خواهم برای مملکت خودم کار کنم
دکتر مریم موسوی- متخصص جراحی زنان از پزشکان متخصصی است که متولد غرب ایران است و حالا برای گذراندن دوران طرح به شرقی ترین منطقه کشور فرستاده شده است. او می گوید: واقعا خسته ایم. ما ۲۴ ساعت کشیک می دهیم، واقعا یک لحظه هم نمی خوابیم. جان مردم در دست ماست. شاید یک هفته، یک ماه و حتی سال ها به برخی بیماران مان فکر نماییم، اما روز بعد در فضای مجازی می بینیم که می گویند اگر شرایط را دوست نداری، برو. کجا بروم؟ اینجا کشور من است و اینجا را دوست دارم. من الان نزدیک ۴۰ سالم می باشد و نمی خواهم بروم. اگر می خواستم بروم، زودتر از این ها رفته بودم، پس به من نگویید برو.
وی می گوید: البته دغدغه خیلی از متخصصین این است که ای کاش این دو سال تمام شود، راحت شویم و برویم؛ چرا باید این افراد علمی را از دست بدهیم. چرا باید به جایی برسیم که بگوییم کاش بشود برویم. خود من شرایط رفتن دارم، اما نمی روم. من برای این جایگاه زحمت کشیدم و هدف داشتم. من دوست داشتم به مردم مملکت خودم کمک کنم. وقتی بروم و برای بیمار خارجی کار کنم، حالم بد می شود. هدف من درمان مردم خودم بود. هدف شب بیداری های من این نبوده که برای کسی غیر از مردم خودم کار کنم.
موسوی می گوید: حالا اگر مرا به یک منطقه محروم می فرستید، به من امکانات بدهید. منِ جراح که نمی توانم با دست خالی برای مردم کاری کنم. من در این شهر تبدیل به تریاژ شده ام و بیمار را سوار می کنم و به شهر دیگری می فرستم. ما بی انگیزه شدیم، هرچه بیشتر کار می نماییم، کمتر درآمد داریم، هرچقدر بیشتر کار می نماییم، بیشتر به دردسر می افتیم. در این مناطق زیرساختی درست نشده است. به ما بی احترامی می شود. گاهی شب ها که من آن کال هستم، تماس می گیرند که یک بیمار اورژانسی داری، اما هیچکس نیست که مرا به بیمارستان ببرد. من بعنوان یک خانم چطور در این راه سخت، سوار هر ماشینی بشوم و بروم.
عکس دریافتی از محل زندگی پزشک متخصص طرحی
منبع: آبیاری
مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب